سلامت نیوز: «لوت میدونی یعنی چی؟ یعنی دیگه هیچی وجود نداره» لوت یعنی تشنگی، یعنی خانههای خالی، روستاهای خالی، درختهایی که اره شدند، چاههایی که پر شدهاند، لوت یعنی کوچیدن، آوارگی. آب از دست شان رفته، میکوچند به دنبالش. آنها از جهرم آمدهاند و از فسا، فیروزآباد و کوار و کازرون به دنبال آب و آبادی. دستهای رسیدهاند به روستای قلعههای هزارساله، سلطانآباد، پشت کمربندی شیراز. خانههای شان را در شیب زمینهایی ساختند که روی دست مالکان مانده بود، اما فروختند و اجاره دادند به آوارگان آب. آب هنوز از این مردم فرار میکند. نشانش، منبعهای آب بر بام خانهها.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه شهروند در ادامه نوشت: جمعیت روستای سلطانآباد در ٧-٦سال گذشته به نسبت شهر شیراز ١٣برابر افزایش داشته، شدهاند ١٢هزار نفر: احمد مرد ٤٠-٣٠ ساله در مغازه میوهفروشی، سبزیها را دسته میکند و با دستهای از آنها سمت بندر را نشان میدهد: «از این طرف جهرم و فسا و داراب و از فیروزآباد- که برنجش معروف بود- همه آمدند به این روستا. یکی کشاورز بود و گندم و جو میکاشت، یکی باغ انار داشت، یکی دامدار بود. اما زمینهاشون خشک شد. دامها کجا میچریدن؟ فروختن. خودم بنگاه هم دارم اینجا، زمینهاشونو به من سپردن برای فروش.» چه چیزی آنقدر جانشان را به لب رساند که حالا طاقتهایشان تنگ است و چوب تاراج زدهاند به زمینها و باغها. شاید همانطور که مدیرکل امور اجتماعی استان فارس میگوید، این مردم حاصل سیاستهایی هستند که ترازوی سنجششان رشد اقتصادی بود، نه عدالت اجتماعی. از وقتی که طرحهای آمایش سرزمین از روی میزها برداشته شد این بلا سرشان آمد.
احمد میگوید ٥-٤ سالی میشود که سلطانآباد با ورود مهاجرها شلوغ شده، هرچند برای آنها که زمین داشتند خوب شد: «توی این شیبها کسی بهراحتی نمیره خونه بسازه اما مهاجرهای خشکسالی اومدن، یه پولی دادن زمینهارو خریدن و خونه ساختن. اوایل حتی زمینها رو مفتی هم میدادن، ارزون بود. بعد یواشیواش دیدن تقاضا زیاده، گرون شد.» زمین از متری ٧٠هزار تومان رسید به ٥٠٠هزار تومان. قبل از اینکه به سلطانآباد بیاید، در جرسقان، روستای چسبیده به سلطانآباد دامدار بود: «بهخاطر وضع آب، گرونی آذوقه، دیگه اون کار حاصل نداشت، مجبور شدم جمع کنم. عدهای کوچکردن رفتن شیراز و به کارهای دیگه مشغول شدن. به قولی کارهایی که «به شغل» نیست، همه کاذب. یا دستفروش شدن یا وانت خریدن و با وانت کار میکنن.» مسیر اصلی کوچهها را نشان میدهد: «از هر کی بپرسی نشانتون میده چه کسایی از شهرستانها اومدن.»
بیشتر خانههای خیابان اصلی روستا، خانه ساکنان قدیمیاند. کوچههای پرشیب، خانههای ٧٠-٦٠ متری حیاطدار با یک یا دو منبع آب روی پشتبام، خانه مهاجران. کوچهها بالا میروند و میرسند به زمین خاکی مسطحی که چند خانه تکوتوک بالایش نشسته، روستا کش آمده و در این چندسال بزرگ شده. زنها با چادرهای سیاه و سفید گلدار دست بچهها را گرفته یا دست خالی از شیب کوچه سرازیر میشوند سمت خانهها. هزینه رفتوآمد مدرسه با سرویس به شیراز، برای بچههایی که پشت درهای مدرسه ٥٠ساله سلطانآباد ماندند زیاد است و مادرها خودشان بچهها را میبرند و میآورند. زنها میگویند امان از سگهای ولگرد و میپرند توی حرف هم که زودتر ماجرای چند ماه قبل روستا را تعریف کنند: «همین چند ماه پیش بود که سگها یه بچهرو کشتن.» یک کودک ٥ساله افغانستانی.
طاهره لاغر و قدبلند شال آبیاش را زیر چادر گلدار مرتب میکند. از خفر آمده، منطقه شرقی، آنجا که بعد از کوچ کشاورزها، چند هفته قبل بیلهای مکانیکی چاههایش را پر کردهاند و درختهای انار خشکشده را ارهها بریدند. شوهرش در خفر کار نداشت، حالا در یکی از ٧٠٠کارگاه کابینتسازی (امدیاف) سلطانآباد مشغول است. خواهر و برادرش هم کوچ کردهاند، بالای روستا، مشرف به زمینهای خاکی و خشک سلطانآباد ایستاده: «باغ مرکبات داشتیم، لیموترش و لیموشیرین، انار، سرسبز بود روستامون. الان همه خشک شده، یک تکه برهوت، دیگه هیچی وجود نداره. شده مثل همینجا.» باد غروب اوایل زمستان، باد سرماهای خشک و سرفههای خشکتر، میوزد بر صورتهای آفتاب سوخته.
مهاجرت شدت میگیرد
مردم در کوچههای روستا، دمپایی به پا راه میروند و بچههای کوچک جلوی در خانهها پابرهنهاند. پسرکی سوار بر دوچرخه با لباسهایی بیرنگورو، سرازیری تند و پر دستانداز کوچه را به انتها میرساند. خواهر ١١-١٠ ساله طاهره سر به زیر، چانهاش را با گره درشت روسری میپوشاند و دنبال حرف را میگیرد که «دیگه کسی هم نمونده، همه مردم هجوم آوردن شیراز. شاید فقط قدیمیها مونده باشن. دیگه مردم نمیتونن کشاورزی کنن. آب نیست.»
بهگفته مدیرکل امور اجتماعی استان فارس، طبق مطالعات و آمارهایی که در ١٠سال گذشته انجام شده، در ٣کلانشهر شیراز و کازرون و مرودشت ٣٠٠هزار نفر حاشیهنشین زندگی میکنند: «آمار سرشماری سال ٩٥ هنوز به دستمان نرسیده اما قطعا این آمار افزایش داشته است و در ماههای آینده نیز به دلیل شدت خشکسالی، افزایش شدید خواهد داشت. اکثر مردم از روستاهایی میآیند که دچار کمآبی و بیآبی هستند. در این ٣کلانشهر دستکم برای آشامیدن آب وجود دارد.»
فرماندار شیراز هم آبانماه امسال در ستاد فرهنگی و اجتماعی مدیریت و ساماندهی آسیبهای اجتماعی، جمعیت این روستا را تا ١٦هزار نفر برآورد کرد و گفت سلطانآباد با این تعداد جمعیت هنوز روستاست اما باید به شیراز ملحق شود. آمار رئیس شورای روستای سلطانآباد از سکونت ١٢هزار نفر در این روستا خبر میدهد. ٥هزار خانواده باید از امکاناتی استفاده کنند که پاسخگویشان نیست. زیرساختهایی مثل اشتراک آب را فقط برای ٧٥٠ خانوار تدارک دیده بودند، چه میدانستند روزی مهاجران میآیند و روستا از این حجم جمعیت به تنگ میآید. همین امسال ٣٠٠کودک پایه اول دبستان پشت در مدرسه روستا ماندند. سعید فرمانی رئیس شورای روستا به «شهروند» میگوید: «اکثر این کودکان در سطح شهر شیراز پراکنده شدند. سالانه یکمیلیون تومان هزینه ایاب و ذهاب برای خانوادههای قشر پایین و کشاورز و کارگر مشکلزا شده است. ما ٧هزار مهاجر از شهرستانهای اطراف داریم که از نظر فرهنگی با هم تناسب ندارند و مشکلات زیادی ایجاد شده است. مثلا برای اینکه زبالههایشان را چه ساعتی بیرون بگذارند، مصیبت داریم. اگر یک روز پس و پیش کنند، سگهای ولگرد به زبالهها حمله میکنند. این زبالهها را اداره پسماند جمع نمیکند و ما برای این کار پیمانکار خصوصی گرفتیم.»
در خانهای را میزنند، زن با بلوز و دامن و روسری پشت در میآید. میگوید تابستانهای سلطانآباد جگرشان از غصه آب، خون است: «تابستان پارسال آب جیرهبندی شد. پایینیها آب داشتن، ما نداشتیم. تانکرهای آب که میاومدن، راه نبود برسن اینجا، آسفالت نبود، ساعت ٤صبح بلند میشدیم، دبههای ٢٠لیتری پر میکردیم و میآوردیم بالا. آنقدر بدبختیها کشیدیم. امسال یکم بهتر شده آب گیر ما میاد. جیگرمون خون بود. پارسال روزنامهها هم نوشتن که سلطونآباد بیآبی شده، مردم آب میخرن به قیمت طلا. امسال هم که بارون نمیاد سال دیگه باید ببینی...»
طاهره میگوید هر بار تانکر آب میآمد، همسایهها هجوم میبردند و «بالای آب جَر میشد و بزن و بکوب.»
بهگفته علیمحمد موسوی، مدیرکل امور اجتماعی استان فارس، برای حاشیه کلانشهرها بعد از ابلاغ موارد آسیبهای اولویتدار، برنامهریزیهایی با افق ٥ و ١٠ساله انجام شده است: «در نخستین قدم نیازهای این مناطق را در افقهای ١٠و ٥ساله مشخص و برنامههایی طراحی کردیم که چه اقدامات سخت و چه اقدامات نرمی باید صورت بگیرد. این اقدامات باید از سوی ارگانهای مختلف اجرایی شوند. در بحث توانمندی شغلی سازمان فنیوحرفهای، در بخش آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی، در مورد سواد سازمان آموزشوپرورش و در بخش دسترسی به خدمات شهری وزارت مسکن و شهرسازی تکالیفی دارند که معین شده است. در نظر داریم به تدریج امکانات و زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حاشیهها را در شهر همجوار ادغام کنیم و نرخ شاخصهایشان را به نرخ شاخصهای شهر شیراز برسانیم.»
شیراز مقصد ٥٠درصد مهاجران استان
موسوی سال ٩٣ هم در گفتوگویی با روزنامه افسانه نگرانی خود را از تداوم خشکسالی و افزایش مهاجرت به شهرهای بزرگ استان اعلام کرده بود. او با استناد به آمارها گفت: در ١٠سال گذشته، مقصد بیش از ٥٠درصد مهاجرتهای استان، شهر شیراز بوده است.
در روستای سیمکان جهرم، صادق بعد از ٢٥سال کشاورزی میدید که هرچه بیشتر زمین را میکنند، کمتر به آب میرسند. آب پایین و پایینتر رفت تا رسید به عمق ٤٨٠ متری. زمینهای خشکی با خاطره گندم، جو و ذرت را رها کرد و آمدند سلطانآباد: «مردم ما یونجه میکاشتن و گندم و جو و سبزیجات. برنجکاری هم بود.» دیگر سالهایی که هفت شب و هفت روز باران میآمد و مردم دعا میکردند خانههای کاهگلیشان فرو نریزد گذشته است. سالهای اول دهه ٦٠. «دیگه کار تو آبادیمون ضرر بود، الان هم هرچی آب هست، لبشور و تلخه. ما خیلی برای آب، چوب خوردیم.»
بوی سبزی و میوه در مغازهاش پیچیده، میگوید فروشندگی از کشاورزی سختتر است: «دست مردم خالیه. طرف میاد ٥٠٠تومن سبزی میخواد، یا ١٠٠٠تومن خیار، میشه ندی؟ ٢٥٠تومن اجاره میدیم و آبوبرق هم هست، درآمدمون نمیرسه.» گوجهها، بادمجانها و پیازها را نشان میدهد: «همینها آب نباشه رشد نمیکنه.» روی صندلی نشسته و دست را تکیه داده به میز سبزیها، چشمها را دوخته به خیابان، به امید شلوغیهای غروب که مشتریها را بکشاند به مغازه.
سلطانآباد یکی از قطبهای امدیافسازی است. اما از میان مهاجران آب، تعداد کمی در حدود یکپنجم در کارگاههای امدیاف و مبلسازی و درودگری کار میکنند. بقیه در شیراز کارگرند یا در خیابانها فروشندگی میکنند: «بعد از کمربندی که به سمت دهپیاله میرسه، یکدفعه میبینین ٥٠ تا وانت وایستاده دستفروشی میکنه.» یا آنطور که مسئول بنگاه معاملات ملکی میگوید: «تعدادیشون تو شهرک صنعتی کار میکنند ولی بقیه که میان اینجا کار درست حسابی ندارند.» میگوید جمعیت روستا در چند سال اخیر ٧٠-٦٠درصد رشد داشته. مهاجرانی که بیشترشان نمیتوانند خانه بخرند و ماهی ٢٥٠ تا ٤٠٠هزار تومان اجاره میدهند.
رشد اقتصادی بدون عدالت اجتماعی
در خیابان اصلی، کنار مغازه صادق، مرد ٤٠-٣٥ سالهای را نشان میدهند و میگویند او هم مهاجرت کرده. کت و شلوار سورمهای پوشیده و میگوید قبلا دامدار و کشاورز بود. زمینداری که گندم و جو میکاشت. حالا که مزرعه جو منتظر باران است، رو آورده به ساختوساز و خریدوفروش: «الان فقط جو دیم میکاریم، بارون بیاد برداشت میکنیم، نیاد هم که نداریم و الا چشمهها که خشکشدن، چاهها هم همینطور. تا همین ٥-٤سال قبل، کشاورزی خوب بود.» خانههایی که او میسازد را کسی نمیخرد، دوسال است معاملههایش گفتن ندارند: «اکثر محلیها اومدن اینجا، اما کسی کارگر ساختوساز نمیشه چون بازار کساده. هرچی از ده داشتیم رو آوردیم اینجا خرج ساختوساز کردیم، کسی نمیخره.»
امسال چشمها نگران ٤٠٠-٣٠٠هکتاری است که مردم سلطانآباد گندم و جو کاشتهاند. باران نیست. نگران تابستان پیش رویند. مهاجرها یادشان نیست وقتی که در این روستا شالیزار بود و میگویند اینجا برهوت است. فرمانی میگوید تا ٢٠سال قبل روستاییها شالیزار داشتند و تا ٧-٦سال قبل هم سبزیکاری میکردند. اوایل دهه ٩٠ بود که همه چیز خشک شد. ٨٠درصد باغها خشک شدهاند و ٩٠٠ هکتار زمین کشاورزی، «بیابان لمیزرع». میگوید اینجا ٣٠٠٠سال قدمت دارد، زادگاه فرمانفرما حاکم فارس در دوره قاجار بوده و در گلخانههایش گلهای رز آبی طبیعی میرویید.
بهگفته موسوی، اگرچه در استان فارس تلاش بر کنترل مهاجرت به حاشیهها بوده اما بخشی از مهاجرتها نیز اجتنابناپذیرند و کنترل آنها نیازمند ارایه خدماتی در مبدأ است که «این مسأله زمان خواهد برد زیرا باید امکانات شغلی و معیشتی را در مبدأ قرار دهیم تا مردم مهاجرت نکنند. اما در مقصد هم باید به این افراد خدمات بدهیم، این افراد محصول سیاستها و برنامهریزیهایی بودند که ترازوی سنجششان رشد اقتصادی بود، نه عدالت اجتماعی. وقتی رشد اقتصادی ملاک باشد، عدالت محقق نمیشود. برنامهریزیهایی که منابع را به کلانشهر سرازیر کنند، عدم تعادلی را به وجود میآورند که نتیجه آن تشدید مهاجرت است. ما باید منابع و ثروتی را که در گذشته داشتیم، براساس طرح آمایش سرزمین توزیع کرده و عدالت سرزمینی را از طریق بردن امکانات متناسب با جغرافیا محقق میکردیم. متاسفانه در دولت قبل آمایش سرزمین تعطیل شد و در این دولت دوباره روی میز آمده تا منابع را بر این اساس تقسیم کنیم. کیفیت رشد برایمان مهم است.»
١٥ خشکسالی د ر٥٠ سال گذشته
آمنه در اتاق ٢٠متریاش در روستای جرسقان که نزدیک سلطانآباد است، با دختربچه ٣ساله تنهاست. شوهرش یکی از کارگرهای ساختمانی است که ١٠روز، ١٠روز بیکاری میکشند: «وضع زندگی ما رو بنویس، پدرم بچه فسا بود، دار و ندارش رو فروخت آمدیم اینجا. اینجا هم که اصلا بهداشتی وجود نداره، شهرداری نمیاد آشغال ببره، تو خاکی مجبوریم آتیش بزنیم که بیماری به وجود نیاره.» گوشهای از اتاق، یک توالت کوچک با پرده جدا شده و کنار آجرهای روی هم چیده تا نیمه دیوار، آشپزخانه است. چشم به خانه تاریک آمنه عادت نمیکند. برق خانههای جرسقان به بادهایی بند است که گاهبهگاه سیمهایشان را از ستون جدا میکنند. آب خانههایشان به تانکرها. از عمر خانه بهداشت روستا یکسال میگذرد.
زنی در کوچههای جرسقان نیست و زمینهای خالی روبهروی خانهها جای آتشهای هر روزهای است که زباله هر خانه را دود کردهاند. گوسفندها در بیابان بیعلف میچرند، نزدیک زمین اسبسواری و دامداری. دامدارها از جرسقان کوچیدند اما این روستای نزدیک به سلطانآباد هنوز «گلهداری» بزرگی دارد که صاحبش، همان صاحب زمین اسبسواری در شیراز زندگی میکند.
پیرمردی با کلاه بافتنی به سر و عینک تهاستکانی در گلهداری را باز میکند. بوی آغل است و چند مرد جوان رفتهاند بالای تپههای طلایی کاه و یونجه. جوانهای جرسقان، بچههای پیرمرد همه به جز یکی که پیکان دارد، بیکارند. در کوچههای منتهی به خیابان اصلی روستا که اتوبوسی مردم را به شیراز میرساند، بوی فاضلاب است و آبراهههایی که مرد نشان میدهد، فاضلاب خانهها: «وضع ما اینه، پشه و سالک امان نذاشته برامون.»
در مقاله «ارزیابی پدیده خشکسالی کشاورزی شهر شیراز به روش تورنت ویت» که سال ٩٠ در فصلنامه برنامهریزی منطقهای منتشر شده، آمده است: «طی دوره ٥٨ ساله شهر شیراز، در هر دهه حداقل ٣ بار با پدیده خشکسالی سخت و شدید مواجه شده است که یک علت وقوع آن توزیع نامناسب بارندگی در این منطقه است.»
جمعیت مهدیآباد ٣ برابر شد
مدیر طرح ملی تغییر آبوهوا، محسن ناصری بهتازگی از سرعت بالای افزایش خشکسالی در شهرهای پرجمعیت ایران مثل تهران، اصفهان، شیراز و... خبر داده است. زابل و بخشیهایی از فارس، کرمان، یزد و سمنان نمونههای تغییر الگوی جمعیت بر اثر خشکسالی هستند. در جنوب شیراز، با فاصله کمی از سلطانآباد، مهاجرانی که وضع مالی بهتری داشتند به مهدیآباد کوچیدند. قدیمیها میگویند اسم اصلیاش «کََتَس بِس» بود. کوچهها و خیابانها آسفالتند و شکل و شمایل خانهها، شهری. جایی که سلطانآباد میخواهد لنگانلنگان خودش را به آن برساند، به شهرکشدن که آرزوی رئیس شورای شهر سلطانآباد است.
جمعیت مهدیآباد در ١٠سال اخیر از ٥هزار خانوار، به ١٥هزار رسیده و بهطور میانگین ٣٠ تا ٤٠هزار نفر در آن زندگی میکنند. مسئول یاوران شوراى شهرك مهدىآباد میگوید شیراز روستاهای اقماری زیاد دارد که بعضی از آنها در این سالها گسترش پیدا کرده و شهر و شهرک شدهاند. کوشکک، نصرآباد دستغیب، مهرگان، قصر قمشه و دوکوهک: «حتی از کهگیلویهوبویراحمد هم مهاجر داریم. مخصوصا از جهرم و خفر که منطقه باغات مرکبات بود، خیلیها به شهر هجوم آوردند. از اطراف دریاچه نمک، طرف و مهارلو هم که زمانی مرکزیت پسته و بادام بود، دیگر عملا کشاورزی نمیشود. از بعضی روستاهای نزدیک، مردم صبحها میآیند شیراز کرایهکشی (مسافرکشی) و شب برمیگردند روستای خودشان.»
بعضی از کشاورزهای شهرستانهای دیگر در مهدیآباد خانه خریدند. مثل خانواده علی که یکی دوسال است هرچه در روستای فخرآباد داشتند فروختند، یک هکتار باغ و زمین و خانهشان را. جمعیت فخرآباد در این چندسال کمتر از نصف شده است. مادر میگوید اینجا هم کسی کار ندارد، علی کارگری میکند. یک روز کار هست و ١٠روز نیست: «مجبور شدیم از خشکسالی فرار کنیم. شوهر و پسرم کارگری میکنن. ٨٠درصد مردم بیرون شدن. رفتن شیراز و یزد. روستا خالیخالی شد. جوانها پناه بردن به شهر.» اما در مهدیآباد هم بیآبی دنبالشان آمد: «پارسال با تانکر آب میگرفتیم، آب نداشتیم. نه آنجا راه داریم برگردیم نه اینجا بمانیم.»
زنهار از این بیابان
حالوروز شهرباغهای بهشتی زیرورو شده، شهرباغ ایرانی پاسارگاد، شهری که وصف صدای آب و آواز پرندگان باغهایش از شعرهای شاعران سرریز میشد. شهرباغ عفیفآباد، باغ قصرالدشت، باغ ارم و ... که حکایت سروهایش در سفرنامهها مانده. نوروزی میگوید دوسال پیش حتی در مرکزیت شهر شیراز و منطقه باغات قطرالدشت هم برای آبیاری با تانکر آب میبردند، چه برسد به مهدیآباد و حاشیههای دیگر.
شیراز یکمیلیون و ٨٠٠هزار نفر جمعیت دارد. شهری که امکانات آن برای جمعیت ٥٠٠هزار نفری تدارک دیده شده است و موسوی میگوید یعنی تمام برنامهریزیهایی که برای آینده این شهر انجام شده، بهم میریزد: «مهاجرت فینفسه بد نیست ولی اگر بیرویه باشد میتواند مشکلزا باشد. در ١٠سال گذشته غالب مهاجران این شهر برای دستیابی به شغل، امکان تحصیل یا خدمت سربازی آمدهاند. مهاجرتها میتوانند باعث تغییر کاربری اراضی، مشکلات زیستمحیطی و مسائل اجتماعی شوند. مناطق حاشیهای دچار فقر شدید شهری هستند، استانداردهای خدمات شهری پایینی دارند و توانمندی شغلی ندارند. همچنین دارای خردهفرهنگهایی هستند که میتواند در برخورد با فرهنگ شهر آسیبهایی به وجود آورد.»
شب در کوچههای مهدیآباد، فروشنده بقالی آدرس خانههای مهاجران را میدهد. مردمی که آب از دستشان درمیرود. مثل زنی که روبهروی مغازه، در آهنی حیاط را تا نیمه باز میکند. آرام حرف میزند و پشت در پنهان است. زن سیساله از روستای برج مرکزی کازرون آمده، در مهدیآباد خانه اجاره کردهاند. ماهی ٣٠٠هزار تومان. شوهرش اینجا کارگر است: «خشکسالی که شد، هر کسی یک جایی رفت. دیگه برداشت خوب نبود. خیلیها رفتند خود کازرون، بقیه هم شهرهای دیگه.» زن میرود در فکر. لابد به خاطره زمینهای اجارهای گوجه و سیبزمینیاش فکر میکند و به فامیلهایی که هر کدام رفتند یک سو که ساکت میشود. مثل طاهره که در سلطانآباد یاد روزهایی افتاد که پدرش بود و باغها پر از انار و لیمو. یا صادق که یاد لولههای آبیاری زمینهای گندم و ذرت. پشت در خانههای آوارگان دیگر هم خاطرههای آب، خاک میخورد. روی زمینها آب نبود، زیر زمینها نبود، از چاهها فرار کرده بود، از باغها و مزرعههای سبز کوچیده بود. پشتسرش خشکی مانده بود و برهوت، لوت.
نظر شما